سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا خانه‏اى است که از آن بگذرند ، نه جایى که در آن به سر برند ، و مردم در آن دو گونه‏اند : یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت ، و دیگرى که خود را خرید و آزاد ساخت . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 90 آبان 26 , ساعت 1:19 عصر

سوال:

سلام

من  دختر 18 ساله ای هستم که نمی دونم با تنهایی چه کنم؟ من یه خواستگاری دارم که اون منو پسندیده باهم صحبت کردیم پسره 21سالشه من خودم دودل هستم ولی خونوادم ناراضی هستن میگن به درد من نمیخوره و سیگاری هم هست من خودم تو شرکت بیمه کار میکنم فقط تا 2بعداز ظهر وقتی میرم خونه خیلی احساس تنهایی میکنم برای همین با پسرا تلفنی صحبت میکنم خودمم خیلی دوست دارم ازدواج کنم ولی همیشه احساس میکنم که تا اخر عمرم مجرد میمونم . شما بگید که چیکار کنم خواهش میکنم راهنماییم کنید

 

جواب :

خواهر گرامی ام سلام . اولا امید خود را نسبت به آینده از دست ندهید . شما هنوز فرصتهای بسیار زیادی دارید .

 سیگار کشیدن چیز خوبی نیست . البته خواستگار سیگاری اگر دست از روشش بر دارد می تواند مورد خوبی برای ازدواج باشد. خانواده شما هم لابد به همین دلیل سیگار کشیدن با ایشان موافق نیستند .

ضمنا شما می توانید با توجه به سنی که دارید امیدوار باشید تا خواستگاران بهتری پیدا کنید .

در هر حال اگر به ایشان علاقه دارید می توایند با خانواده تان صحبت کنید تا دست کم چند جلسه برای آشنایی بیشتر برقرار کنند شاید پسر خوبی بود.

و اما اینکه با تنهایی چه کنید : شما سعی کنید دوستان خوبی برای خود انتخاب کنید و با آنها همواره درد دل کنید . یک دوست خیلی خوب خداست یک دوست خیلی خوب هم کتاب است . سعی کنید ادامه تحصیل بدهید و ساعات خالی خود را با ورزش و سرگرمی های سالم پر کنید و هنر های زنانه را بیاموزید . به مهمانی های سالم بروید و برای ازدواج اعلام آمادگی کنید. همیشه موفق باشید


پنج شنبه 90 آبان 26 , ساعت 1:6 عصر

سوال: 

 

سلام

زنی هستم 42 ساله که 5 ساله متارکه کردم یه پسر دارم که با خودم زندگی میکنه . تو این مدت که مجردم با مردهای زیادی آشنا شدم که متاسفانه همشون فقط قصد وقت گذرونی و سوءاستفاده داشتند .الان بشدت تنهام و احساس نیاز به یه همدم دارم که منو از تنهایی در بیاره ولی پیدا نمیشه .باید چه کرد؟

جواب :

خواهر گرامی ام سلام علیکم اولا بد نیست علت متارکه ی قبلی خود را مرور کنید شاید راهی برای بازگشت وجود داشته باشد . ثانیا نسبت به آینده نا امید نباشید راه برای ازدواج باز است و مردانی که قصد تشکیل یک خانواده ی سالم دارند نیز کم نیستند

بهترین راه چاره ی شما این است که خود را در معرض ارتباط با بانوان خانواده دار و اصیل و نیز خانواده های اصیل بگذارید و اعلام آمادگی کنید . مطمئن باشید کسی پیدا خواهد شد


پنج شنبه 90 آبان 26 , ساعت 12:59 عصر

سوال:

 

سلام

 

من یک  پسر 27 ساله  ساکن تهران هستم. مشکلی برایم به وجود آمده که خواستم از راهنمایی و مشاوره ارزشمند شما برای تصمیم گیری بهتر کمک بگیرم. و این مشکل از این قرار است که به یکی از دختر های همکلاس خود پیشنهاد ازدواج دادم . البته خودسرانه  اقدام نکردم و موضوع را با خانواده ام مطرح کردم البته خیلی روی خوشی نشان ندادند. مدتی بااو صحبت کردم و شناخت نسبی ای از او پیدا کردم. تا اینکه بالاخره خانواده ام را راضی کردم تا به اتفاق خواهرم و مادرم برای آشنایی به منزلشان برویم اما ظاهرا مورد پسند آنها واقع نشد و بر خلاف تصورم با مخالفت شدید خانواده ام به دلایلی از قبیل ظاهرساده و سطح پایین تر از خودمان و دوری راه و غیره روبرو شدم. اما احساس کردم که او کمی دلبسته شده و از آنجایی که او فردی احساسی است وقتی قضیه را با او در میان گذاشتم و خواستم که تکلیفمان را مشخص کنم  بسیار ناراحت شد و پذیرش این مطلب برایش سخت و با واکنش های احساسی همراه بود. ناگفته نماند که من هم دلبستگی کمی به او نداشتم. و درک این قضیه برای هر دو ما کمی دشوار بود. به طوریکه از شدت ناراحتی او، من هم کمی دچار افسردگی ، ناراحتی و پشیمانی شدم. لازم به ذکر است که من با خواسته قلبی خود و نه فقط از روی احساس  وهوس اقدام به ارائه پیشنهاد خود کرده بودم. تا مدتی درگیرودار و تردید بودم و بعد یک مهلت دو هفته ای از جانب ایشان دریافت کردم که اگر میتوانم نظر خانواده خود را در این مدت جلب کنم و تغییراتی در شرایط ایجاد کنم .که من هم اقداماتی انجام دادم و حتی از خواهرم برای میانجیگری و ایجاد تغییر در نظر خانواده کمک گرفتم که باز هم نتیجه نداد. که مهلت من تمام شد و نتیجه ای هم در بر نداشت. تااینکه تصمیم گرفتم و باایشان که برای کاری به تهران آمده بود قرار ملاقاتی را تنظیم کردم ودیدار و خداحافظی کردم. که همچین آسان هم نبود. چه برای من و چه برای او.ناگفته نماند که من به احساس ایشان ایمان داشتم و دارم که مرا واقعا دوست دارد. خیلی سعی کردم که با درگیر کردن خود با مسایل کاری و آموزشی ایشان را فراموش کنم ولی نشد. حالا از این میترسم که او یا خانواده اش این نشدن و این به هم نرسیدن را به پای نخواستن و تردید من بگذارند و پیش خود فکر کنند که من او را بازیچه قرار داده ام. این ترس به قدری در من تاثیر داشته که خودم نیز انگار به این باور رسیده ام که اصلا انگار تمام این داستان فقط یک بازی بوده که به جای خطرناکی کشیده شده و انگار اورا سر کار گذاشته ام وهر لحظه ممکن است باعث آبروریزی بدی شود!!!قبلا از نشدن این قضیه استرس و اضطراب داشتم اما حالا انگار از شدن این قضیه استرس و اضطراب دارم !!! حالا به این نتیجه رسیده ام که واقعا من میتوانم در آینده مورد های بهتری هم از هر لحاظ داشته باشم. اما از این هم میترسم که بازهم فکرم پیش او باشد و این مورد جدید هرچه قدرهم که خوب باشد باز این محبتی را نسبت به ایشان داشتم به این مورد خوب نداشته باشم و به مرور دچار سردی و بی محبتی شوم. از طرفی هم می ترسیدم که اگرهم خانواده ام موافقت می کردند حالا خانواده او دیگر جایی برای حرفی نگذارند و با اقدام مجدد مخالف باشند و حتی اگر هم ایشان وارد زندگی من میشدند اگر با کوچکترین حرفی یا کنایه ای مورد اذیت واقع می شد باز نمیتوانستم تحمل کنم و از کرده خود پشیمان می شدم. به همین خاطرواقعا دچار گمراهی شده ام و نیاز به راهنمایی و مشورت دارم

جواب :

دوست عزیزم سلام . اگر مطمئن هستید که به هم نمی خورید دیگر نیازی به عذاب وجدان نیست . با خیال راحت رابطه را قطع کنید و تصورات وسواس آمیز را کنار بگذارید . اینکه آنها در مورد شما چه قضاوتی خواهند کرد نیز به خودشان مربوط است و شما لازم نیست غصه ی فکر کردن دیگران را بخورید مهم این است که شما خلافی نکرده باشید . وقتی شما قصد جدی برای شناخت داشته باشید و بعد از انجام معارفه های کافی نتیجه گرفته باشید که به هم نمی خورید دیگر خلافی رخ نداده که بخواهید عذاب وجدان داشته باشید . اما : اگر بدون دلایل موجه و فقط از روی دو دلی و تردید ایشان را رد کرده اید به عقیده ی من هنوز دیر نشده , یکبار دیگر ابتدا با خانواده تان صحبت کنید اگر موافقت آنها را کسب کردید دوباره به خواستگاری بروید منتها اینبار با عزم جدی بروید تا دوباره برنامه ها بهم نخورد. موفق باشید


چهارشنبه 90 آبان 25 , ساعت 10:35 عصر

دختر 24 ساله ام . این هفته نامزدیمه ولی نامزدم هنوز موهامو ندیده .موهام نسبتا کمه و ریزش داره و نازکه .یعنی ریزش موی ارثی هست . خیلی ناراحتم.برای خوب شدنش دارم قرص و اینا می خورم که فعلا اثری نداشته :(( این تو روحیم خیلی اثر گذاشته و وقت هایی که به موهام توجه می کنم خیلی اعتماد به نفسمو از دست می دم . می گید به یه نفر سوم بگم .نشون دادم ولی بقیه می خوان دلداری بدن و میگن مهم نیست و عادی میشه و از این حرفها . بعدشم می گن اگه بهش بگی بدتر حساس می شه و بدتر می شه
می گید محرمیت یا این که بدون حجاب ببینه و از نظر شرعی اشکال نداره . فکر نمی کنم بشه . چون اولا فکر نمی کنم خانوادم رضایت بدن . بعدش مطرح کردن از جانب خودم باعث کوچک شدن من می شه . بعدشم چون چند سال سابقه اشنایی داریم و بهش علاقه ی زیادی دارم اگه موهامو ببینه و بخوره تو ذوقش واقعا نمی دونم باید چه کار کنم ! این مورد در مورد ترک های پوستی هم دارم ! این ها دیگه نشون دادنش خیلی سخته .  با وجود شرمو حیای دخترانه نمیشه طوری جلوش ظاهر شد که اون ترک ها را ببینه و در مقابل خانواده خودم و خانواده اون بهم احساس سبک شدن دست می ده . لطفا هم شما و هم دوستان بهم کمک کنید و بگید چه کار کنم با وجود زمان کمی که داریم . حدود 3 سال هست اشنایی داریم و البته میشه نامزدی را هم عقب انداخت .نمی دونم باید چه کار کنم لطفا سوال من را روی سایت بزارید تا دوستان جواب بدن.خواهش می کنم . وقت کم دارم

جواب :

خواهر گرامی و گرانقدرم سلام به نظر می رسد شما زیاد نگران قضاوت مردم در مورد خودتون هستید ترک های پوست یا کم پشت بودن موها که مشکل خیلی مهمی نیست . منی که نویسنده ی این سطور هستم نیز هم ترک پوستی دارم هم موهام کم پشته . شما کافیه که خیلی با اعتماد به نفس مشکلتون رو مطرح کنید و اصلا نترسید . سعی کنید عزت نفس داشته باشید و بدونین که این ایرادها جرم نیست و چیز طبیعی ای هست که همسر آینده تون هم باید با اینها کنار بیاد و اگر هم کنار نیاد این بدی شما رو نمی رسونه . شما می تونید شفاهی با ایشون صحبت کنید در این مورد . اگر هم نیاز بود می تونید مدتی با هم محرم موقت باشید و به مرور در رفت و آمدهای مختلف به ایشون نشون بدید که چه وضعی دارید ولی بطور کلی توصیه می کنم این مشکلها رو بزرگ ندونید


چهارشنبه 90 آبان 25 , ساعت 10:26 عصر

سوال: 

 

سلام
من 27 سالمه و در سال 83 از همسرم جدا شدم و تا الان هم ازدواج نکرده ام خواستگاران زیادی داشتم ولی نمی پسندیدم اونارو همه بهم میگن از قیافه چیزی کم نداری فقط شانس نداری راست میگن الان هم خواستگار آخری که داشتم به خاطر استخاره بهم خورد ولی نتونستیم هر دوتامون از هم دل بکنیم بهم پیشنهاد ازدواج موقت داده چه کنم؟ موندم از یه جا نمیخوام گناه کنم و از یه جاهم اگر باهاش محرم بشم نمیتونم برم پیشش چون فقط تلفنی ارتباط داریم و من با خانواده ام زندگی می کنم چون بچه ندارم و پدرم اجازه نمیده خانه مجردی داشته باشم و مخالف مخالفه با ازدواج موقت در ضمن اگه کسی متوجه بشه واسه خودم بده به نظر شما من چه کنم؟فقط بهم نگید با یکی دیگه ازدواج دایم داشته باش چون خواستگارام خیلی کم شدندو اینو خیلی دوست دارم چون ایمانش خوبه ولی اخلاقش از من تندتره میگه صبر کنیم تا ازدواج دایم منو راهنمایی کنید خسته شدم از این وضع خیلی افسرده شدم هیچ جا نمیرم چون هم سن و سالای خودمو میبینم حسرت میخورم و بدتر میشم ضمنا من در سایت همسریابی ثبت نام کرده ام و پیامهای زیادی دریافت کرده ام سوال اول اینکه آیا میشه اعتماد کرد تاکنون اعتماد نکرده ام. و سوال دوم اینکه چگونه اونا رو بشناسم ؟

جواب :

خواهر گرامی ام سلام . الف) استخاره در همه ی خواستگاریها مناسب نیست و خیلی اوقات اصلا جای استخاره نیست و مردم اشتباهی استخاره می کنند در حالیکه اصلا کار خیر احتیاج به استخاره نداره .  ب ) ازدواج دائم به هر حال برای شما بهتر از ازدواج موقته  ج ) سایتهای همسریابی اشکالی ندارن  و بعنوان یک شبکه اجتماعی می تونن کمک کار شما در یافتن یک همسر مناسب باشند د ) اگر ایشان را دوست دارید توکل به خدا کنید و ازدواج کنید. دائم و موقتش خیلی هم مهم نیست می توانید مدتی موقت باشید و سپس تبدیل به دائم کنید. همیشه موفق باشید


چهارشنبه 90 آبان 25 , ساعت 10:11 عصر

من دوران کودکی حدوده 7-8 ساله بودم- زمان جنگ- که عمل روی پام انجام شد . دررفتگی مفصل لگن داشتم. متاسفانه اون موقع رسیدگی خوب نبود و مثل الان نبود که کاری کنن که بخیه ها نشون نده. الان روی هر دو پای من اثر عمیق بخیه و اثرات عمل هست دوست داشتم با یکی که تقریبا شرایطش مثل منه ازدواج کنم ولی پیش نیومده تا حالا. الانم قراره که با دو تا خواستگاری که معرفی شدن به فاصله چند روز صحبت کنم. موندم که چجوری این مسئله رو مطرح کنم! بگین چکار کنم. قبلا سپاسگزارم از راهنماییهای کارساز شما

جواب :

خواهر گرامی ام سلام . صداقت چیز خوبی است . شایسته نیست نقص موجود را بطور کامل کتمان کنید اما در مراحل اول خواستگاری آنرا مطرح نفرمایید بلکه اجازه بدهید مدتی بگذرد خوبیهای شما را که متوجه شدند یک نقص پیش پا افتاده ای مثل بودن جای بخیه خیلی درد سر ساز نخواهد بود . معمولا در موقعی که نقصی را می خواهید مطرح کنید ابتدا اجازه بدهید با خوبیهای شما آشنا شوند سپس نقص را مطرح کنید . انشا الله موفق باشید

 


چهارشنبه 90 آبان 25 , ساعت 11:10 صبح

سوال:

 

سلام

 

من دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهرانم 24 ساله از یک خانواده مذهبی خواستگارهای زیادی توی دانشگاه وفامیل دارم ولی به دلیل مشکلی که از نظر جسمی دارم واین مشکلو تنها پدرومادرم می دونن حتی اجازه دیدن خواستگارا رو هم نمیدم چه برسد به بحث وگفت وگو مشکل من ناباروریه من سعی می کنم با نزدیک شدن به خدا این مشکلو از یاد ببرم ولی فشار روحی سختی با اومدن خواستگارا ی خوب به من هجوم میاره از شما تقاضای کمک ومشاوره دارم

 جواب :

خواهر گرامی ام سلام شما مطمئنید که ناباروری دارید ؟ بسیاری از مشکلات جسمی به برکت پیشرفت علم قابل درمان است . اگر ناباروریتان حل نشد خودباوریتان که حل شدنی است . خودتان را باور کنید . باور کنید که خدا صلاح دانسته فلان نقص جهت آزمایش شما در شما باشد . منی که نویسنده ی این سطور هستم نیز از سلامتی جسمانی کامل برخوردار نیستم (در این دنیا کس بی غم نباشد ... اگر باشد بنی آدم نباشد) من هم از برخی ضعف های جسمانی رنج می برم اما اجازه نمی دهم این ضعفها بر من غلبه کند . همیشه این شعار را بخاطر بسپارید : ترس از شکست از خود شکست دردناک تر است . شما امید خود را از دست ندهید مطمئن باشید به ازای شما که نمی توانید بچه دار شوید , کسی هست که یا نتواند یا نخواهد بچه دار شود و یا اینکه از قبل بچه داشته باشد . اصلی ترین چیزی که می توانم بگویم این است که بقول معروف دچار خود کشی از ترس مرگ نشوید . خواستگاران را راه بدهید. با آنها موضوع را مطرح کنید فوق قضیه این هست که رد می کنند اینکه شکست بزرگی نیست . دنیا به آخر نمی رسد . زندگی پر از سعی و خطاست. همیشه موفق باشید


سه شنبه 90 آبان 17 , ساعت 9:57 صبح

سوال:

سلام

واقعا ازتون ممنونم که این سایت رو راه انداختید.(خدا خیرتون بده) فردی هستم که به مسائل شرعی معتقدم.من 3 ساله که ازدواج کردم. دوست داشتم با فردی مومن وچادری ازدواج کنم ولی تقدیر چنان شد که با دختری از فامیل که خیلی به مسائل شرعی معتقد نیست ازدواج کردم. قبل از ازدواج به من گفت که نماز می خواند و بخاطر من چادر سر می کند. ناگفته نماند که در مدت خواستگاری خیلی به من ابراز علاقه می کرد و شاید دلیل من هم برای ازدواج با ایشان همین ابراز علاقه بود. بعد از ازدواج متوجه شدم که نماز نمی خواند و به مسائل شرعی خیلی پایبند نیست و چادر را هم از روی اکراه سر می کند. همین امر و گذشت زمان باعث شد که نسبت به وی بی علاقه شوم. واین بی مهری های من باعث شد روابط جنسی مان بسیار سرد شود.و تا آنجا پیش رفت که همسرم دیگر چادر سر نمی کردو با دو پسر دیگر دوست شده بود و اس ام اس و ایمیل بازی می کرد. بعد از باخبر شدنم دیگر روابطمان بیش از پیش تیره شد. والان هم فقط تحملش می کنم. البته وقتی به ته دلم نگاه می کنم دوستش دارم و با خود می گویم اگر او فردی مومن و نماز خوان بود حتما عاشقش می ماندم ولی چون نمی شود افراد را مطابق میل خودمان بکنیم این مشکلات پیش آمده.از شما می خواهم کمکم کنید

جواب  :

 

دوست عزیزم سلام . مشکلی که پیش آمده را خیلی بزرگ نگیرید .

بدانید که در توبه همیشه بروی بندگان باز است  و احتمال توبه هم همیشه زیاد است .

با همسرتان مثل کسی که دچار یک مریضی شده برخورد کنید . اگر همسرتان مریض می شد آیا او را ترک می کردید؟ همسر خوب کسی است که تمام تلاش خود را بکند تا همسر خود را کمک کند و به تعالی او فکر کند . شما سعی خود را بکنید تا او را ارشاد کنید . انشا الله خدا هم کمک می کند

-----------------------------------------------------------------------------------------

 سلام
من و شوهرم حدود 2 ساله که ازدواج کردیم و شوهرم از من دو سال بزرگتره شوهرم خیلی زود عصبانی میشه من خیلی دوستش دارم و باهاش خوب و ملایم رفتار میکنم اما اون بعضی وقتها با من خوبه ولی بعضی وقتها بدجور سرم داد میزنه با من بد حرف میزنه من احساس افسردگی دارم بیشتر اوقات دلم میخواد گریه کنم احساس میکنم دوستم نداره ولی خودش میگه جز من کسی رو نداره و عاشق منه اما وقتی سرم داد میزنده احساس میکنم همه اسمونها رو سرم خراب میشه دوست دارم خودمو بکشم تحمل این رفتارهارو ندارم من چیکار باید بکنم که با من خوب باشه بارها بهش گفتم من از تو بجر محبت هیچ چیز دیگه نمیخوام اما اون خیلی وقتها نسبت به من بی مهری میکنه خواهش میکنم کمکم کنید بهش میگم که از طرز رفتارش خیلی ناراحت و رنجیده میشم اما اون هر دفعه به من قول میده که خوب باشه اما دوباره قولشو میشکنه 

جواب  :

 

خواهر گرامی ام سلام .خشم قابل کنترل است هر وقت همسرتان عصبانی می شود از او بخواهید تا نفسهای عمیق بکشد و آرام بازدم دهد . عضلات خود را ریلکس و شل کند . تغییر موقعیت بدهد و شما هم با آرام صحبت کردن و تن صدای لطیف سعی کنید فضا را آرام نمایید . ترک موقعیت یکی از راههای خوب برای رهایی موقتی از خشم است  اگر ایشان خشمگین شد خوبست هم خود ایشان از حالتی که هست تغییر موقعیت بدهد و هم شما برای مدتی از او فاصله بگیرید مثلا قدم بزنید آب خنکی بنوشید  و نفس عمیق بکشید . حتی موقع حمله ی خشم می تواند اعداد را شمارش کند مثلا از یک تا ده بشمارد . انشا الله موفق باشید

 

----------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

سوال: 

سلام

زنی هستم 42 ساله که 5 ساله متارکه کردم یه پسر دارم که با خودم زندگی میکنه . تو این مدت که مجردم با مردهای زیادی آشنا شدم که متاسفانه همشون فقط قصد وقت گذرونی و سوءاستفاده داشتند .الان بشدت تنهام و احساس نیاز به یه همدم دارم که منو از تنهایی در بیاره ولی پیدا نمیشه .باید چه کرد؟

 

جواب  :

 

خواهر گرامی ام سلام .بهترین راه چاره ی شما این است که خود را در معرض ارتباط با بانوان خانواده دار و اصیل و نیز خانواده های اصیل بگذارید و اعلام آمادگی کنید . مطمئن باشید کسی پیدا خواهد شد

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

 

سوال:

سلام

من خیلی عذاب وجدان دارم از این جهت که دختری بودم که اصلا اهل این مسایل نبودم تا اینکه پارسال توی نت با یه پسر دوست شدم و بعد هم قرار ازدواج ... بخاطر همین اون بهم گفت حالا که قراره با هم ازدواج کنیم بهتره نیاز های جنسیمون رو هم با هم مطرح کنیم و متاسفانه بارها این اتفاق افتاد و ما به صورت چت یا اس ام اس یا تلفنی با هم اون حرفارو زدیم تا اینکه اون کم کم سرد و بی توجه شد و الان 10 روزه که رابطمون کاملا قطع شده درسته که حتی دستش بهم نخورده اما از نظر روحی احساس کثافت بودن بهم دست میده و فکر می کنم در آینده هم با مشکل روبرو بشم از این جهت که احساس عذاب وجدان می کنم در قبال کسی که باهاش ازدواج کنم خواهش می کنم بگین چیکار کنم ؟ دارم دیوونه میشم

 

 

جواب  :

 

خواهر گرامی ام سلام . امیدوارم که حالتان خوب باشد . احساس گناه نکنید احساس خوف و رجا کنید .هم نگران گناه باشید و هم رجا و امید فراوان به رحمت خدا داشته باشید . این بهترین شکل احساس است . شما قصد ازدواج داشته اید و تا حدی هم فریب خورده اید بنا بر این نباید خیلی خودخوری کنید یا خدای ناکرده از بخشش و رحمت خدا مایوس بشوید به خدای خودتان بگویید : اللهم ان کان ذنبی عندک عظیما فعفوک اعظم من ذنبی : خدایا اگر گناه من در درگاهت بزرگ است در عوض بخشش تو از گناه من بزرگتر است . پس از توبه عذاب وجدانهای وسواسی را کنار بگذارید. مطمئن باشید خدا شما را می بخشد بخشش خدا بسیار بالا تر از آن است که فکر می کنید .با امید موفقیت شما

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

سوال:

سلام

من پسری 15ساله هستم .ونمی تونم خود را از مسائل جنسی دورکنم

 

جواب  :

 

دوست عزیزم سلام . کسی نگفته خودتون رو از مسائل جنسی دور کنین . یادمون باشه اسلام تعدیل غرائز می خواد نه تعطیل غرائز . شما کافیه با مطالعه ی کتابها ی مفید و ورزش کردن و رفت و آمد کردن با آدمهای خوب و تحصیلکرده و مومن , به زندگیتون هدف مثبت بدین. در مورد مسائل جنسی هم اگه جویای اطلاعات و کشف امور جنسی باشین هیچ ایرادی نداره که اطلاعاتی در مورد بدن خودتون بدست بیارید و اهل سوال و کسب اطلاع از فیزیولوژی انسانی باشید . اما اگر مقصود از درگیری با مسائل جنسی , چیزی فراتر از این باشه و مقصود شهوترانی باشه , این فقط در چارچوب ازدواج ممکنه . کافیه مدتی صرف درس خوندن و کار و ورزش و فعالیتهای مثبت دیگه کنین وقتی هم که یه کم سن شما بالاتر رفت برای ازدواج اقدام کنین. همیشه موفق باشید

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سوال:

سلام
مشکلی که من دارم درمقابل مشکلاتی که اینجا مطرح شده خیلی پیش پا افتاده است ولی بدجوری اعصاب منو خورد کرده و فکر منو به خودش مشغول.پنج ماه هست که زندگی مشترکم رو شروع کردم. همسرم ازهمون اول به من گفته بود که از بچگی روی پای خودش بوده و مجبورش کردند که کار کنه و کاملا مستقل هست و من نباید از پدرش توقع هیچ کمک مالی داشته باشم و ... .میگفت در بچگی خیلی اذیت شده و هیچوقت نذاشتن به خواسته هاش برسه و بخصوص با پدرش مدام درگیری داشته. میگفت همیشه احساس تنهایی میکرده .همیشه کار کرده ولی هیچ پس اندازی نداشته و هرچی درمیاورده برای خانوادش خرج میکرده. تمام مخارج عروسی و خرید و خونه و .... رو خودش پرداخت کرد بدون اینکه خانوادش کمترین کمکی بهش بکنند. و بخاطر همین هم ما مبلغ زیادی قرض داریم ولی چون هردو کارمند هستیم میتونیم کم کم پرداخت کنیم و از این بابت مشکلی نیست. اینها رو گفتم که بگم خانواده همسرم باوجود توان مالی و باتوجه به اینکه میدونند پسرشون شدیدا به کمک مالی احتیاج داره، هیچ کمکی نکرده اند و نمیکنند ولی به طور افراطی به ما ابراز محبت میکنند و مدام اصرار دارند که ما هرروز به خانه آنها بریم و مرتب اظهار دلتنگی میکنند وهمسر من هم بی اندازه هوای اونها رو داره و مدام (گاهی روزی چندبار) به اونها سرمیزنه و همیشه گوش به زنگه که اونها چیکار دارند یا کجا میرند یا چی میخوان تا در کمترین زمان به کمکشون بره. تازگیها متوجه شدم براشون خرید هم میکنه!! و این قضیه آخر(خرید) بشدت منو اذیت میکنه. نمیدونم همه پسرها بعداز ازدواجشون هم خرید خونه باباشون رو انجام میدن یا فقط همسر من اینجوریه؟ دلم از این میسوزه که من تا جایی که میتونم صرفه جویی میکنم تا زودتر بتونیم قرض هامونو بدیم ولی اون ... . ضمنا همسرم بشدت دست و دلبازه!
این رو هم بگم که مبلغی که براشون خرج میکنه خیلی برام مهم نیست. چیزی که منو بیشتر اذیت میکنه اینه که فکر میکنم با این کارهاش میخواد اونها رو به خودش وابسته کنه و همینطور خودش رو به اونها. ولی من دوست دارم کاملا مستقل باشیم. یک خانواده جدا !
میخوام بهش بگم که از اینکارش خوشم نمیاد ولی نمیدونم چه جوری بگم . اصلا نمیدونم بگم یا نه؟ چیکارکنم؟ خیلی رو این قضیه حساس شدم. چیکار کنم؟؟؟میخوام بدونم منطقی ترین رفتاری که میتونم داشته باشم چیه؟ من بهش گفتم که میخوام بفهمی که مستقل شدی و الان خودت مرد یک خانواده ای. قبول کرد ولی در رفتارش تغییری به وجود نیومده فقط یه خورده پنهان کارتر شده!خیلی به مادرش وابسته هست. اما خیلی هم منطقیه و خیییلی هم احساسی. از گذشته ای که داشته اصلا راضی نیست و دلیل رفتارهای احساسیش رو این میدونه.من دوستش دارم و رفتارم باهاش خوبه. ولی گاهی حس میکنم که اون اصلا من رو نمیبینه.چی بهش بگم؟ چی کار کنم؟

 

جواب  :

 

خواهر گرامی ام سلام . اینکه به خانواده اش علاقه داره خیلی سخت نیست مهم اینه که به شما هم علاقه داشته باشه و جنس علاقه به خانواده داشتن با جنس علاقه به همسر فرق می کنه . شما سعی کنید رویکردتون رو عوض کنین و اینطور فکر نکنین که اگر کسی مادرش رو دوست داره یعنی اینکه همسرش رو دوست نداره . و اما جلب توجه همسرتون هم سخت نیست شما سعی کنید که براش جذابیت ایجاد کنید مثلا با آراستگی و خوش رویی با ایشون بر خورد کنید و نهایتا از او بخواید خیلی رسمی مساله رو با ایشون مطرح کنید و بهش بگید که بیشتر بهتون توجه کنه . انشا الله موفق باشید

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سوال:

سلام

من دختری 20ساله هستم رشته ام داروسازی هستش بابتش سالانه 12میلیون بابام پول میریزه حساب دانشگاه بابام کارخونه داره وضع مالیمون بد نیست خواستگار زیاد دارم ولی همشون مثل بابام بازارین اصلا نمیدونم چیکار کنم؟

 

جواب  :

 

خواهر عزیزم سلام شاید علت اینکه همه ی خواستگار های شما بازاری هستن این باشه که اکثر رفت و آمد های شما هم با بازاری ها و افراد همکار با پدر بزرگوارتونه . شما کافیه که رفت و آمدهای خانوادگی و حضور خودتون رو در اقشار فرهیخته و تحصیلکرده افزایش بدین و یا اینکه به آشنایان و اطرافیانتون بسپرید و اعلام کنید که آمادگی پذیرش خواستگار از قشر تحصیلکرده رو دارید . طبیعتا برای دختر خانم محترمی مثل شما خواستگار هم کفو پیدا خواهد شد . انشا الله موفق باشید

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سوال:

سلام

من تازه با سایتتون آشنا شدم و تصمیم گرفتم که مشکلم روبا شما درمیون بذارم من دختری 26 ساله هستم بزرگترین مشکلم برای ازدواج مسئله مالی خانوادم هستش خانواده من از لحاظ مالی در سطح خیلی پائینی هستند مستاجر هستیم و پدرم راننده هست و ماشینش رو قسطی خریده که حتی با درآمدش نمی تونه اقساط ماشینش رو پرداخت کنه.و من خودم در جائی به عنوان منشی کار میکنم و هزینه ایاب وذهابم نصف حقوق ناچیز منه و عملا پس انداز کردن کار مشکلیه برای من.در محل کارم یا دوستان هر کدام خواستگاری رو به من معرفی میکنند ازترس اینکه اگه خواستگار بیاد منزل ما ووضع مالی خانواده من را ببیند وبه خاطر این مسئله دیگه بره وپشت سرش رونگاه نکنه اصلا خواستگار به خونمون راه نمیدم و به همه میگم نمیخوام ازدواج کنم چون میبینم که همه مردم عقلشون به چشمشونه و دنبال دختری میگردند که خانواده اش از لحاظ مالی در سطح بالائی باشه حداقل اگه در سطح بالائی نباشه ولی بتونه جهیزیه خوبی به دخترشون بدن ولی من باتوجه به وضعیت کار پدرم وخودم هیچ جهیزیه ای نمی تونم خریداری کنم در حالی که دختران فامیل ما با بهترین جهیزیه به خانه بخت میروند .واین موضوع باعث شده که با پدرم به بدترین شکل ممکن رفتار کنم چون اورو مقصر تمام این مشکلات میدونم چون پدر من فرصت های خوبی رو توی زندگی داشته که با خودرای بودن خودش بدترین تصمیم هارو گرفته هیچ وقت تو مسائل مالی با خونوادش مشورت نمیکنه وهر تصمیمی که میگیره جز ضرر چیزی عاید ما نشده ولی به خاطر شخصیت خودخواهی هم که داره هیج وقت این مسئله رو نمیپذیره همیشه میگم خدایا گناه من چیه که همچین پدری دارم که باتصمیمات نادرستش این جورداره با آینده من بازی میکنه وقتی هم ضمن دعواهامون بهش میگم من به خاطر وضع مالیمون نمیتونم خواستگای رو به خونه دعوت کنم میگه مگه مردم به خاطر پول میرن خواستگار ی ؟در صورتی که دختردائی ودختر عمو ودخترعمه های من به خاطر وضع مالی خوب پدرشون ازدواجهای خیلی خوبی داشتند.من نمیخوام ازدواج کنم وبعد از ازدواج سرکوفت خانوادم رو بخورم یا به خاطر جهیزیه نداشتن تحقیر بشم.نمیدونم با این مشکلم چی کار کنم میگم قیدازدواج روبزنم وادامه تحصیل بدم وخودم رو یه جوری مشغول کنم ولی ادامه تحصیل با کدوم پول ؟؟دیگه از توکل کردن به خدا هم خسته شدم اینقد که همش به خدا میگم اصلا حوصله ات روندارم چون میدونم وجودنداری..... نمیدونم به نظر شما واقعا قید ازدواج روبزنم؟؟؟

 

 

جواب  :

 

خواهر گرامی ام سلام . در ازدواج کفویت مهم است . ابتدا بگویم که خیلی خیلی آرزو می کنم وضع مالیتون خوب بشه اما به هر حال فراموش نفرمایید که به ازای هر دختر کم درآمد یک پسر کم درآمد وجود داره. کبوتر با کبوتر باز با باز... . بنا برین جای نگرانی نیست کافیست شما دنبال هم کفو خودتون باشین ویا دنبال کسی باشین که شما رو با همین وضعیت قبول داشته باشه . تن آدمی شریف است به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سوال:

سلام

 متاسفانه جرئت گفتن این رو ندارم که به پدر مادرم بگم...تازشم فامیلامون کلی دید بد به من پیدا میکنن!و فکر کنم همه اینجوری بشن شاید موقع گفتن این مسئله پدرم کلا از من روی برگردانه !پس تصمیم خودمو گرفتم!یعنی نیازمو سرکوب میکنم و تا جای ممکن بهش فکر نمیکنم و بیخیالش میشم و اصلا سمتش نمیرم.یه سرکوب درست و حسابی میکنم!
اما یه چیز دیگه....من قلمم خیلی خوبه و مقاله زیاد مینویسم!دیگه دوست ندارم جوونی و مخصوصا نوجوونی مثل من چنین رنجی رو از داشتن چنین نیازی داشته باشه!پس با قلمم و قدرتی که در اطلاع رسانی دارم میخوام اطلاع رسانی کنم که ازدواج در نوجوانی خیلی مفید هست!حالا من یه نفرم!بقیه چی!پس نمیذارم بقیه هم مثل من بشن!میدونید چیه؟راستش دیگه زده شدم از فکر کردن به ازدواج کلا میخوام مجردی زندگی کنم تا آخر عمر.....چون ارادم زیاده....اینو من نمیگم بخاطر کارهایی هست که انجام دادم و خیلیا بهم گفتن ارادم زیاده!
پس میرم قلم بدست میشم!راستی من اینو محض اطلاع گفتم نمیخواستم که مثلا دلداریم بدین!بخدا راست میگم!فقط گفتم که اگه راهنمایی ای در این زمینه برای اطلاع رسانی داشتید بهم بگید باسپاس!

 

 

جواب :

 

 

دوست عزیزم سلام . شما آرام آرام رابطتون رو با پدر و مادرتون خوب کنین . گفتن خیلی مسائل با پدر و مادری که باهاش راحت نبودین سخته . اما مثل استخر آب سرد که اگر آرام آرام واردش بشین تحمل سردیش راحت تره , بحث بهبود رابطه با والدین هم احتیاج به صبر و حوصله داره و به تدریج اصطلاحا از خودتون " حساسیت زدایی سیستماتیک" کنید و کم کم به سوی یک رابطه ی راحت و دوستانه با پدر مادرتون برید تا جایی که بتونین چنین مسائلی زو با پدریا مادرتون طرح کنین . اول از گفتن مسائل کوچیکتری که تا الان روتون نمی شد بگین شروع کنین . مثلا بحث ازدواج زود رس رو مطرح کنین و یا مثلا در مورد اصل ازدواج کلا حرف بزنین تا کم کم فضا آماده بشه و... اونوقت در روها و هفته های بعدی که کم کم رابطتون با اولیائتون بهتنر شد و ازشون خجالت کمتری کشیدید مطلب اصلی رو مطرح کنین . ضمنا شاید قبل از طرح مساله ی اصلی , خودشون موضوع اصلی رو بفهمن

یکشنبه 90 تیر 26 , ساعت 4:32 عصر

سلام . امروز نیمه ی شعبان است . دیشب که شب عید بود می خواستم بروم سمت مسجد که دیدم راه بندان شده نگو افراد نیکوکار داشتند شربت پخش می کردند و با این کارشان راه را بند آورده بودند . کارشان طبق قوانین بین المللی صحیح نیست اما دل را چه می توان کرد در همین فکر ها بودم که فهمیدم برای اینکه دیرم نشود مجبورم موتور بگیرم این هم یکی دیگر از آداب و رسوم ما ایرانی هاست که وقتی دیرمان می شود به راحتی می توانیم موتور بگیریم آخر موتوری ها خیلی راحت می توانند لایی بکشند و از قوانین تخلف کنند . کارمان طبق قوانین بین المللی صحیح نیست اما دل را چه می شود کرد.

خلاصه رفتم سمت موتوری ها و گشتم یکی شان را که ریش سفید تر بود و معلوم است زن و بچه دار هست و روی موتورش هم علائم مذهبی نصب کرده پیدا کردم . آخر این هم از آداب ما ایرانی هاست که روی اتومبیل و موتور هایمان شعار های مختلف می نویسیم  کارمان طبق قوانین بین المللی صحیح نیست اما دل را چه می توان کرد ؟

حالا اینجا را خوب داشته باشید :

 توی دلم گفتم بگذار یه چند تومن پول گیر این بابا بیاید که ظاهرا از دیگران بهتر است . قبول دارم قضاوت صحیحی نیست اما دل را چه می شود کرد .

وقتی رسیدیم در مسجد گلبانگ اذان و چراغانی های دور مسجد فضا را معنوی کرده بود هرچه به راننده ی موتور گفتم چقدر تقدیم کنم گفت قابلی ندارد . نگرفت ! نگرفت که نگرفت .

کلام آخر :

الف ) قبول دارم که طبق قواعد بین المللی صحیح نیست اما دل را چه می توان کرد؟

ب ) امروز از بچه ی برادرم که از انگلیس آمده و مدتی را مهمان ماست پرسیدم بدی ایران به نظرت چیه ؟ گفت اینکه اسمش ایرانه . گفتم پس باید اسمش چی می بود ؟ گفت : بهشت

ج) چه می شد همین یک عیب را نداشتیم و قانون گریز نبودیم؟

د) گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست ...... آنچه البته به جایی نرسد فریاد است


دوشنبه 90 خرداد 23 , ساعت 11:19 عصر

پرسید :

اینکه یک روحانی مظلوم به خاطر دفاع از یک دختر بدحجاب چشم خود را از دست بدهد تقصیر کیست؟

 

گفت :

 


به نظر من عمده‌ی تقصیر به گردن همان دختر بدحجابی است که ساعت ده شب با آن وضع در خیابان راه می‌رود و زمینه‌ی تعرض و مزاحمت اراذل و اوباش به خود را فراهم می‌آورد... وقتی با آرایش و پوشش عجیب و غریب شهوت انگیز در شهر جولان می‌دهند و دل جوانان را می‌برند، باید بدانندکه گاهی نمی‌توان عواقبش را کنترل کرد...

 

گفتم :

 

نه ! من معتقد نیستم عمده ی تقصیر به عهده ی همان دختر باشد. حاج آقا شما که خود تحصیلات حقوقی و قضایی دارید و استاد همه ی ما کم سواد ها و یبسواد ها هستید استحضار دارید که عمده ی تقصیر به عهده ی مباشر جرم است نه سبب . چه رسد که حتی شاید بتوان گفت آن دخترک نه سبب بوده و نه مباشر . اگر هم سبب بوده قوی نبوده .

پس جسارت مرا بپذیرید .  چون برای اینکه وانمود کنم آدم  روشنفکری هستم و طرفدار جمع کنم مجبورم طرف آقایون اونطرفیون را بگیرم . البته اینها هم زرنگ تر از این حرفها شده اند و دیگر گول طرفداریهای تصنعی ما را نمی خورند !! و من اینجا می شوم مرغی که در عزا و عروسی سر بریده می شود . از اینطرف مانده و از آنطرف رانده !

ولی از جدی گذشته ! جدا من معتقد نیستم عمده ی تقصیر به عهده ی آن دخترک باشد می دانید چرا ؟ اصلا فرض کنین من اون دختره ام می دانید چی می گفتم ؟ می گفتم آخه بابا من کی گفتم این لات های اراذل شتر چموش شهوتشون رو در خونه ی من بخوابونن من فقط خودم رو بزک کردم که جلوه گری کنم و از من خوششون بیاد نه اینکه ...شون بیاد . ثانیا گیرم که گفته باشم . کی گفتم به سمت من حمله ور شن و بدون مهارت در عشقبازی , بلکه تجاوزکارانه به من هجوم عدوانی ببرن؟ ثالثا گیرم که خواستار تجاوز بوده باشم . کی گفتم به سر اون روحانی مظلوم اون بلا رو بیارن و به ایشون حمله ور شن ؟ می بینید حاج آقا ؟ این یک پروسه است .

یه سوال : شما فیلم اون شیری که توی سیرک با شنیدن غرش شیر ماده تحریک می شه و به جوون مردم حمله می کنه و خون خالیش می کنه رو دیدین؟ ماده شیری در قفس می غرد , شیر نری در قفس صدای ماده شیر را می شنود , تحریک می شود به جان مربی سیرکی می افتد که او را از دشت و آزادی به بند کشیده و خیال می کند که دارد او را تعلیم می دهد . نه این شیر اسرار صحیح زیستن را تعلیم ندیده , اسرار خوب خدمت کردن به مربی سیرک را تعلیم می دیده . بگذریم .

خلاصه جوون مردم را خون خالی می کند و پلیس هم دیر می رسد و دریغ از اسلحه ی بیهوشی . مثل همیشه زود بازده ترین و سلبی ترین اقدام رخ می دهد . آری شیر در قفس نر را می کشند و شیر در قفس ماده را سنبل شیطنت و فساد و افساد می پندارند و مربی سیرک می شود مظلوم ترین جوون روزگار. نمی گویم تشبیهم صحیح است و بلکه اصلا نمی گویم قصد تشبیه دارم . اما می گویم زبان حال آن دختر , همان زبان حال شیر ماده است بلکه قدری تند تر . می گوید بابا تو که شیر نیستی آدمی . گیرم که من انسانی را تحریک کرده باشم آیا تو   ای انسان تو   ای اشرف مخلوقات و تو   ای خلیفه الله تو نیز باید مثل یک شیر درنده خو  , درندگی کنی؟ افساری به شتر شهوتت بزن


   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ