غروب بود و بارانی، سرد بود و دلگیر.
از یک دوندگی بی حاصل بر می گشتم
پاهایم خیس شده بود
تبعیضکی هم حس کرده بودم .
چرا که دیگرانی که پا به پای من درحال انجام آن دوندگی بودند با اتومبیل بخاری دار... همان دوندگی را انجام داده بودند .
تازه صبح هم در یک کلاس کم رونق شرکت کرده بودم. بعدشم دوستم قرارش را با من برای سومین بار کنسل کرد .
خلاصه در همین زمانه و هوای سرد ، حس تضاد گراییم با حس تضاد ستیزی ام درگیر شد و نمی دانم چه شد که یه دفعه زد به سرم بستنی بخرم!
حالا کیه که بستنی رو تو مغازه ی بستنی فروش بخوره ؟ پس مجبور شدم بیشتر ولخرجی کنم تا بیشتر بستنی بخرم تا بستنی را به منزل هم ببرم و همه با هم بخوریم.
ضرب المثل می گوید : خدا حاجت شیکم رو می ده
اما اتفاقا وقتی رسیدم خانه غذای چندانی نبود لذا حاجت شکمم هم داده نشد! الباقی اش هم که به طریق اولی!
بستنی که یخ زده و بی مزه در آمد انگار که برق یخچال بستنی فروش رفته و برگشته باشد!
از غذا هم که خبری نبود یعنی بود اما همانی که از قبل مانده بود بود!!
خلاصه وقتی آدم نه ذهنش پر می شود نه جیبش نه شکمش نه الباقی... وقت چیست؟
اگه گفتید؟
نمی دانید؟
خب شاعر اینو گفته دیگه :
قافیه که به تنگ آید ............................. شاعر به جفنگ آید
آری درست وقت جفنگ گویی بود ! چون قافیه بر من خیلی تنگ آمده بود!
شنیده بودیم انسان در دو جا حس شعری اش گل می کند یکی موقع شادی زیاد یکی هم موقع غم و اندوه.
اما دیدم شعر که نمی توانم بگویم مجبور شدم معر بگویم ؛ آنهم معر ِ نو !
الهی نامه ی استاد حسن زاده را با پوزش از ایشان برداشته و به آن حاشیه زدم. حاشیه هایی که فقط خودم خوشم بیاید و مشتری اول و وسط و آخرش خودم باشم !
حالا گوش کنید و بخندید و بگریید . بخندید به حال من و بگریید به حال استاد که چگونه در نوشته هایش دخل و تصرف شده:(البته خیلی از دستم بابت این تصرف عصبانی نباشید. چون با تصرفات و تلخیصاتم خواستم کاری کنم که متون طولانی، فشرده شده و در اس ام اس بگنجند)
الف) الهی پیش از مرگ مویم را سپید نمودی پس از مرگ رویم را سپید کن.
ب) شب شب پره در پرواز و جنب و جوش و من در خواب ناز و خاموش، سحر خروس در خروش و من مدهوش و بی هوش . بیمناکم وقتی بیدار شوم که خواب باشم و کفن پوش.
ج) آفتابگردان و آفتاب پرست که عاشق آفتابند روی از آفتاب بر ندارند ما را که یارای دیدن آفتاب هم نیست چگونه دم از دیدار آفتاب آفرین زنیم و عاشقش شویم؟
د) یکی را لیلی مجنون کرد یکی را لیلی آفرین، یکی را آفریده مجنون کرد یکی را آفریننده، بر دنیای مجانین آفرین! یکی را تو مجنون کردی یکی را مخلوقت بر تو و مخلوقاتت آفرین! یکی را تو عاشق نمودی یکی را بنده ات، بر دنیای عاشقان آفرین!
معرکه تمام شد معرکه شروع شد !
دقت کنید مـِعر که تمام شد معرکـِه شروع شد به شرح زیر:
الف) نسیمی آرام وزید او هم گلها هم خار ها را نوازش می داد گفتم نسیم چه مهربانست گفت مهربان هستم اما او که مرا برای نوازش فرستاده مهربان تر است. این را گفت و رفت گویی ماموریتش تمام شده بود... رفت اما چه زود رفت... به امید دیدارش... .
ب) پرستو که آمد کودک خیلی شاد شد گفت تمام سال غروبها به بالای بام می رفتم به آسمان خیره می شدم و به انتظارت اشک می ریختم. کودک به پرستو اصرار کرد بماند پرستو کمی ماند و رفت...
رفت و بهار بعدی آمد. کودک، بزرگتر شده بود. با ینکه هنوز به آسمان خیره بود اما دیگر به پرستو اصراری نکرد. گویا رفیقی باوفا تر در آسمان یافته بود.
ج) دلتنگ شدم به درختی تکه دادم و سرم را پایین انداختم گلی را دیدم گفتم چه گل زیبایی! گل لبخند شیرینی زد و گفت زیبا هستم اما او که مرا خلق کرده زیبا تر است گفتم پس چرا نمی بینمش گفت چون سرت رو به پایین است. درست نگاه کن می بینی.
د) شاه از شکار بر می گشت کنیزی دید که از سرما می لرزد کنیز گفت سالهاست با این رؤیا خوشم که شاه می آید و برایم لباس می آورد. شاه قول لباس داد کنیز شاد شد شاه به قصر رفت قصر گرم بود ندیمان دور شاه بودند شاه قولش یادش رفت کنیز هنوز امید وار بود صبح که شد جسدی دیدند که کنارش نوشته: سی سال زمستانها لرزیدم و نمردم. مرا سرما نکشت انتظار چرا .
سالها با گرمی امیدی زنده بودم که به یاس بدلش کردی... .
کلام آخر :
الف ) سوال: اگر گفتید نام آن شاه چه بود؟
جواب: نمی دانم . فقط خیالم از این راحت است که از سفر استانی بر نمی گشته
ب ) نبود علائم صحیح دستوری و کوتاهی جملات را به بزرگی خود ببخشید و به کوچکی متن . چرا که لازم بود متون طوری کوچک باشد که در اس ام اس بگنجد .
ج) گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست ..... آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
د ) خدانگهدار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تنهام احساس نیاز به یه همدم دارم
به یکی از دختر های همکلاس خود پیشنهاد ازدواج دادم
موهام کمه و ریزش داره
هم سن و سالای خودمو میبینم حسرت میخورم
اثر بخیه
از نابار وری تا ناباوری
پاسخ به چند پرسش
بهشت بی قانون
پروسه ای به نام ندانستن مهارتهای زندگی
خدا هنوز مجانیست
از گاو پرستی هندی تا گاو پرستی ایرانی
جاده در دست تعمیر است
معری ناتمام (جاده ای در دست تعمیر!)
خودم جان ! تولدت مبارک
[همه عناوین(29)]