ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ احمد 
سلام حاج آقا
من يه بچه روحانيم
ولي ايکاش نبودم
اوايل که بچه بودم کيف مي کردم از اينکه با بابام بيرون مي رفتيم
ولي کم کم که بزرگتر شدم و مدرسه رفتم طرز برخورد بچه ها و مردم را با روحانيت که ديدم ، از حرفه پدرم متنفر شدم
وقتي جوکها و فحش هايي رو که به روحاني ها مي گفتند مي شنيدم از يک طرف ناراحت مي شدم که پدرم طرف مقابل اين حرفهاست و از طرف ديگر مي ترسيدم که بگويم من بچه آخوند هستم
کم کم که بزرگتر شدم فاصله ام رو با پدر بيشتر کردم
محل زندگيم رو جايي دورتر از پدر قرار دادم که دو.ستان و هم محلي ها ندانند من بچه اخوندم .
وقتي با او توي خيابان راه مي رم خيلي ها با سلام و التماس دعا و احترام با او برخورد مي کنن ولي خيلي ها هم با نگاهشون و با متلکاي که ميندازن عذابم مي دن
توي اين سي سال بعد از انقلاب کاري کردن که مردم خيلي بد بين شدن به روحاني و روحانيت